قرار است دوستم بیاید

کاهو را می شویم  دوتا هم خیار.

 با یک گوجه فرنگی بزرگ. سبد را می گذارم توی سینی تا آبش برود .

 

همانجا منتظر می شوم و به کاهو ها نگاه می کنم و فکر. 

و با تمام قطره هایی که از سبد می چکد روی سینی، یاد دوستانی می افتم که قرار نیست دیگر هیچ وقت بیایند پیش من.

 دوستانی که قصه دوستی مان چند صباحی بیشتر به طول نیانجامیده و حالا صرفا شده اند یک اسم برای احوالپرسی های دورا دور.

 

چاقو را برمیدارم .با یک کاسه بزرگ . کاهو ها را خرد می کنم .

 گوجه را نیم دایره و خیارها دایره ی کامل . سطح کاهو را می پوشانمو حالا اینبار کاسه بزرگ را نگاه می کنم و فکر می کنم . 

 

فکر می کنم به ترکیب ناموزون آدم ها کنار هم. آدم هایی که فکر می کنیم دوست اند ولی کنار هم قرار گرفتنمان شبیه خرد کردن بادمجان پلاسیده است درون این کاسه بزرگ 

 

ولی ما نمی فهمیم. جذب بنفش خوشرنگ روی پوستشان میشویم و با خیارها و گوجه های دایره ای و نیم دایره ای هم می زنیم. هم می زنیم و هم می زنیم.  

 

 

ترکیب زیبای آدمها کنارهم یعنی آنکه نفهمی کی غروب به شب تبدیل شد

 و کی شب شد نیمه شب. 

خستگی یادت برود . برنامه ای که منتظر تماشا کردنش بودی، یادت برود . و حتی وقتی در را پشت سرش بستی با کف دست بزنی به پیشانی ات و بگویی واای دارویم را هم نخوردم!

 

اگر یک ترکیب موزون و زیبا از آدمها پیدا کردید، حتما حفظش کنید.

بی شک پیدا کردنش کمی سخت است. 

حتما چند باری بادمجان تلخ می رود زیر دندانتان تا کشف کنید بنفش روی برگ ریحان هرچند مات و کدر است ولی فقط چند برگش می تواند هر ترکیبی را عالی کند .

خوش رنگی آدم ها را نگاه نکنیم. 

دوستی عطر ریحان می خواهد.


طراحی گرافیک | نمونه کارهای طراحی گرافیک | خدمات طراحی گرافیک

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ندای درون download shareit for android مرجع مقالات رسمي عطر مأوا egypt گاهی برای خنده دلم تنگ میشود صنایع فلزی مهرابی ماجرای یک پسر تنها